تقدیر
از انسانها غمی به دل نگیر؛ زیرا خود نیز غمگین اند؛ با آنکه تنهایند ولی از خود میگریزند زیرا به خود و به عشق خود و به حقیقت خودشک دارند؛ پس دوستشان بدار اگر چه دوستت نداشته باشند . .
 
 

سکوت وداع

نگاه تو چشمات یخ بسته....

مثل اینه که از دنیا قهر کرده باشی..

زیر بغلت بقچه ی وداع گرفته ای...

انگار که میخوای از تبارت جدا شی......

خواسته هات زیاده ،امیدت اندک...

گردنت مثل بنفشه ها هر زمان خم...

لبان بسته ات از هزار جا ترکیده...

با هزار زبان سکوت کردیو حرف نمیزنی..

 


ارسال شده در تاریخ : دو شنبه 2 بهمن 1391برچسب:, :: 12:23 :: توسط : عاطفه

 پیرزنی برای سفیدکاری منزلش کارگری را استخدام کرد.

 وقتی کارگر وارد منزل پیرزن شد، شوهر پیر و نابینای او را دید و دلش برای این زن و شوهر پیر سوخت.
 اما در مدتی که در آن خانه کار می کرد متوجه شد که پیرمرد انسانی بسیار شاد و خوش بین است.
 او درحین کار با پیرمرد صحبت می کرد و کم کم با او دوست شد.
 در این مدت او به معلولیت جسمی پیرمرد اشاره ای نکرد.
 پس از پایان سفیدکاری وقتی که کارگر صورت حساب را به همسر او داد، پیرزن متوجه شد که هزینه ای که در آن نوشته شده خیلی کمتر از مبلغی است که قبلا توافق کرده بودند.
 پیر زن از کارگر پرسید که شما چرا این همه تخفیف به ما می دهید؟
 کارگر جواب داد: 
«من وقتی با شوهر شما صحبت می کردم خیلی خوشحال می شدم و از نحوه برخورد او با زندگی متوجه شدم که وضعیت من آنقدر که فکر می کردم بد نیست.
پس نتیجه گرفتم که کار و زندگی من چندان هم سخت نیست. به همین خاطر به شما تخفیف دادم تا از او تشکر کنم.» 
 پیرزن از تحسین شوهرش و بزرگواری کارگر منقلب شد و گریه کرد،
 
زیرا او میدید که کارگر فقط یک دست دارد

 

ارسال شده در تاریخ : پنج شنبه 9 آذر 1391برچسب:, :: 11:47 :: توسط : عاطفه

سقراط حکیم

 روزی سقراط حکیم مردی را دید که خیلی ناراحت و متآثر است. علت ناراحتی اش را پرسید.

 پاسخ داد: “در راه که می آمدم یکی از آشنایان را دیدم.سلام کردم. جواب نداد و با بی اعتنایی و خود خواهی گذشت و رفت و من از این طرز رفتار او خیلی رنجیدم.”

 سقراط گفت: چرا رنجیدی؟

 مرد با تعجب گفت: “خوب معلوم است که چنین رفتاری ناراحت کننده است.”

 سقراط پرسید: اگر درراه کسی را می دیدی که به زمین افتاده و از درد و بیماری به خود می پیچد آیا از دست او دلخور و رنجیده می شدی؟

 مرد گفت: “مسلم است که هرگز دلخور نمی شدم . آدم از بیمار بودن کسی دلخور نمی شود.”

 سقراط پرسید: به جای دلخوری چه احساسی می یافتی و چه می کردی؟

 مرد جواب داد: احساس دلسوزی و شفقت و سعی می کردم طبیب یا دارویی به او برسانم.

 سقراط گفت: همه این کارها را به خاطر آن می کردی که او را بیمار می دانستی آیا انسان تنها جسمش بیمارمی شود؟ و آیا کسی که رفتارش نا درست است روانش بیمار نیست؟ اگر کسی فکر و روانش سالم باشد هرگز رفتار بدی از او دیده نمی شود؟ بیماری فکری و روان نامش غفلت است و باید به جای دلخوری و رنجش نسبت به کسی که بدی می کند و غافل است دل سوزاند و کمک کرد و به او طبیب روح و داروی جان رساند.

 پس از دست هیچ کس دلخور مشو و کینه به دل مگیر و آرامش خود را هرگز از دست مده و بدان که هروقت آن لحظه بیماراست.کسی بدی می کند، درآن لحظه بیمار است

 


ارسال شده در تاریخ : چهار شنبه 8 آذر 1391برچسب:, :: 21:24 :: توسط : عاطفه

صفحه قبل 1 صفحه بعد

درباره وبلاگ
همونایی که خنده هاشون گوش فلک رو کر می کنه … همونایی هستن که صدای گریه های آرومشونو حتی بالشتشون هم نمی شنوه …
آخرین مطالب
نويسندگان
پيوندها

تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان فراز و آدرس atefee.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.






ورود اعضا:

آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 4
بازدید دیروز : 1
بازدید هفته : 5
بازدید ماه : 108
بازدید کل : 7276
تعداد مطالب : 21
تعداد نظرات : 2
تعداد آنلاین : 1



Alternative content